معنی شیره خشخاش

حل جدول

شیره خشخاش

شیره ی خشخاش در میوه ی نارس و سبز خشخاش شکاف هایی ایجاد می کنند که از این شکاف ها شیرابه ای سفید رنگ و تلخ خارج می شود، این مایع در مجاورت هوا سخت شده و رنگ قهوه ای به خود می گیرد که بوی قوی و طعم بسیار تلخ و نامطبوع دارد و در آب محلول بوده و در مجاورت گرما نرم می شود. نام های دیگر این گیاه در طب سنتی عبارت است از افیون - تریاک - تریاقی - اپیم - شیره ی کاهوی وحشیترکیبات شیمیایی: مرفین - کدئین - تبائین - کموئین - نارکوتین - پاپاورین - پرفیروزین - اسید مکونیک - اسید تبولاکتیک - مواد رزینی - مواد قندی و صمغ و سفیده ای -نارسائین یا نارسیئن - لدانورین یالدانوزین

واژه پیشنهادی

فارسی به عربی

خشخاش

خشخاش

عربی به فارسی

خشخاش

خشخاش , کوکنار

لغت نامه دهخدا

خشخاش

خشخاش. [خ َ] (اِخ) ابن حباب بن حارث که بعضی او را خشخاش بن مالک بن حارث آورده اند از صحابیان بود. (از منتهی الارب).

خشخاش. [خ َ] (ع اِ) مردم با سلاح و زره. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). || کوکنار و آن چند قسم است بستانی و منثور و مقرن و زبدی. (منتهی الارب). کوکنار. (مهذب الاسماء).
خشخشاش از نظر پزشکی: دربرهان قاطع آمده است: خشخاش چند قسم باشد ابیض و اسود و زبدی و مقرن. خشخاش ابیض بوستانی است و آن سرد و تر باشد و بعضی گویند خشک است خوردن آن با عسل منی را زیاد کند و خشخاش اسود صحرائی است و آن را خشخاش مصری هم می گویند و آن سرد و خشک است، در سیم اگر بکوبند و با شراب بخورند اسهال را نافع باشد و خشخاش زبدی نوعی از خشخاش است و آنرا برگ و تخم و ثمر سفید می باشد و آن مسهل بلغم است و خشخاش مقرن خشخاش بحری است و آن پیوسته در کنارهای دریا روید و غلاف آن مانند شاخ گاو باشد و با شیر بر نقرس طلا کنند نافع است و مطلق آن را به عربی رمان السعال گویند:
حب خشخاش کند در عسل شهد بکار.
سعدی.
کجا دانه داند بخشخاش در
که چون می دهد کشت خشخاش بر.
امیرخسرو.
قدم زنند بزرگان دین و دم نزنند
که از میان تهی بانگ می زند خشخاش.
سعدی.
خشخاش سفید و سیاه می باشد سفید سعال را مفید است و عصاره اش را افیون خوانند و آن مخدر است و خواب آرد. (نزهه القلوب).
جهان در جنب این نه سقف مینا
چو خشخاشی برد بر روی دریا
نگر تا تو از این خشخاش چندی
سزد گر بر بروت خود بخندی.
شبستری.
توضیح: گیاهی است گل دار از تیره ٔ پاپاوارسه. از اقسام مختلفه ٔ خشخاش یک رقم در ایران زراعت میشود. (پاپاورسومنی - فروم) ولی رنگ گل آنها مختلف و ارتفاع متوسط این گیاه یک ذرع است. تخم آن را در پائیز و گاهی نیز در بهارمی کارند در ایران زراعت آن با ترتیب صحیح علمی بعمل می آید. (یادداشت بخط مؤلف).
توضیح: از شیره ٔ خشخاش تریاک می گیرند. رجوع به تریاک شود.
- شیره ٔ خشخاش، تریاک. (از ناظم الاطباء).
|| ریزه. ذره. مقدار بسیار کوچک:
دو نیزه چو خشخاش گشت از نهیب
یکی را نجنبید پا از رکیب.
فردوسی.
سنگ روی خفته را خشخاش کرد
وین مثل بر جمله عالم فاش کرد.
مولوی.


خشخاش زدن

خشخاش زدن. [خ َ زَ دَ] (مص مرکب) تیغ به خشخاش زدن برای گرفتن شیره ٔ آن که تریاک است.


خشخاش زن

خشخاش زن. [خ َ زَ] (نف مرکب) آنکه تیغ به خشخاش می زند برای گرفتن شیره ٔ آن که تریاک است.


شیره

شیره.[رَ] (اِخ) نام جزیره ای است. (از ناظم الاطباء).

شیره. [رَ / رِ] (اِ) عصیر. آنچه به فشردن از میوه یا نباتی برآید. عصاره. (یادداشت مؤلف). افشرده که به عربی عصاره گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). عصیر میوه جات. (ناظم الاطباء). آب فشرده ٔ میوه. آب میوه.
- شیره ٔ روان، به اصطلاح اطبا، شیره ٔ رقیق. (آنندراج):
نیست در چاشنی شیره ٔ جان هیچ شکی
اینقدر هست که بسیار روان ساخته اند.
صائب (از آنندراج).
- شیره ٔ ریوند؛ عصاره ٔ ریوند چینی. (ناظم الاطباء).
|| آب انگور. آب که به فشردن از انگور برآید و از آن دوشاب و شراب حاصل شود:
تکژ نیست گویی در انگور او
همه شیره دیدیم یکسر رزش.
ابوالعباس.
شیر است غذای کودک خرد
شیره ست غذای مردم پیر.
محمدبن عبداﷲ الجنیدی.
گهی چون مار سرخسته بپیچید
گهی چون خُم ّ پرشیره بجوشید.
(ویس و رامین).
هوا بینی کنون تیره بمانَد چشم از آن خیره
به هر خم اندرون شیره چو دُرّ صامت اندر کان.
لامعی.
چه بایَدْت رغبت به شیره کنی
که چون شیر گشته ست بر سَرْت قیر.
ناصرخسرو.
آب انگور بگرفتند و خم پر کردند... چون شیره در خم بجوش آمد باغبان بیامد و شاه را گفت این شیره همچون دیگ بی آتش می جوشد و تیر می اندازد. (نوروزنامه).
قدما گرچه سحرها دارند
کس ندارد چنین که من دارم
کنم از شوره خاک شیره ٔ پاک
این کرامات بین که من دارم.
خاقانی.
اقبال تو گر بخواهد ای شاه جهان
هم در انگور بعد ازین شیره کنند.
؟ (از سندبادنامه).
گر دهدت سرکه چو شیره مجوش
خیر تو خواهد تو چه دانی خموش.
نظامی.
پرتو ساقی است کاندر شیره رفت
شیره برجوشید و رقصان گشت و زفت
اندرین معنی بپرس آن خیره را
که چنین کی دیده بودی شیره را.
مولوی.
تا ز سکسک وارهد خوش پی شود
شیره را زندان کنی تا می شود.
مولوی.
- شیره ٔ انگور؛ شیره ٔ شراب. شراب تازه. (ناظم الاطباء). شراب انگوری. (آنندراج):
تا تو بر سلسبیل بگزیدی
گنده و تیره شیره ٔ انگور.
ناصرخسرو.
کی شود مایه ٔ نشاط و سرور
هم در انگور شیره ٔ انگور.
ناصرخسرو.
تا در لب شیرین تو ابدال نگه کرد
بر کف همه جز شیره ٔ انگورندارد.
امیرمعزی (از آنندراج).
جای آنست که از هند دل شیفته ام
در پی شیره ٔ انگور به شیراز رود.
علی خراسانی (از آنندراج).
رجوع به ترکیب شیره ٔ شراب شود.
|| شراب نو و تازه ساخته شده که بوزه و بنگ داخل آن کنند و خورند. (از فرهنگ فارسی معین) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج). نوعی از شراب است، و آن چنان باشد که بوزه و بنگاب را در یکدیگر داخل کنند و خورند. (برهان).
- شیره ٔ شراب، شیره ٔ انگور. شراب تازه. (ناظم الاطباء). رجوع به ترکیب شیره ٔ انگور شود.
|| ماده ٔ مایع که به پختن از کشمش حاصل کنند. آب انگور یا کشمش جوشانیده و بقوام آمده و ثلثان شده. چیزی به قوام عسل یا کمتر به رنگ سپید یا زرد یا سیاه از جوشانیدن آب انگور حاصل کنند در غایت شیرینی و اقسام دارد، شیره ٔ ملایری که به قوام پنیر و سفید به رنگ برف باشد و شیره ٔ معمولی که زرد مایل به سرخی و بیشتر بقوام عسل است و شیره ٔ شهد که کمی از آب غلیظتر و سرخ مایل به سیاهی است. عصاره ٔ کشمش که آنرا با جوشانیدن به حدی مخصوص بقوام آرند و تنها با نان یا با زدن به طعامها خورند. دبس. عقید عنب. دوشاب. (یادداشت مؤلف). دبس. (نصاب الصبیان). طلاء. (زمخشری):
هرچه در آفاق بینی مثل آن در خوان ماست
چربه روز و شیره شب خورشید کاک و نان قمر.
بسحاق اطعمه.
- امثال:
حالا که ماست نشد شیره بده. (امثال وحکم دهخدا).
شیره خریدم روغن درآمد (مربا درآید). (امثال و حکم دهخدا).
- شیره ٔ خرما؛ عصیر خرما. (ناظم الاطباء). دبس. دوشاب خرما. (یادداشت مؤلف):
دریغ از جامه ٔ پاک برنج و شیره ٔ خرما
اگر دامن نیالودی به گرد زیره ٔ کرمان.
بسحاق اطعمه.
- شیره ٔ سفید؛ مقابل شیره ٔ شهد. (یادداشت مؤلف).
- شیره به سر (سر) کسی مالیدن، فریفتن با چیزی اندک. با وعده ٔ دروغین او را فریفتن. او را گول کردن. کنایه از گول زدن. (یادداشت مؤلف).
- شیره ٔ ملایر؛ شیره ٔ سفید و زفت. (یادداشت مؤلف). شیره که در شهر ملایر از آب انگور پزند و در آن آرد منجمد کنند تا سفید و زفت شود.
- شیره و شربت چیزی را کشیدن (درآوردن)، تمام قوت و طعم و خاصیت او را بیرون کردن. (یادداشت مؤلف).
|| رب. (یادداشت مؤلف). گویند: ضرع الرب، خوب ناپخت شیره را. (منتهی الارب). || مایعی تیره (یعنی غلیظ) که از درختان چون توت و جز آن روان شود. مایع غلیظی که از بعض درختان زهَد. (یادداشت مؤلف). || ماده ٔ کم وبیش لزج و مغذی که دربرگهای نباتات از تبدیل شیره ٔ خام بر اثر جذب کلروفیلی حاصل شود و به جهت تغذیه ٔ اندامهای گیاهی بکار رود. شیره ٔ قابل هضم گیاهی. (فرهنگ فارسی معین).
- شیره ٔ پرورده، شیره ای که در برگها پالایش یابد و به قسمتهای گیاه رود. (از لغات فرهنگستان).
- شیره ٔ جو؛ اسم فارسی کشک الشعیر است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن).
- شیره ٔ خام، شیره ای که در گیاه از ریشه به ساقه می ریزد. (لغات فرهنگستان). محلول مواد مختلف معدنی که توسط ریشه ٔ گیاهان از زمین جذب و در لوله های چوبی بالا می رود. (فرهنگ فارسی معین).
|| آنچه به کوفتن و به آب آمیختن و صافی کردن آن از مایع یا از گیاهی یا دانه ای برآید. عصاره ای که از بُزور کوفته و امثال آن کشند با مالیدن آن در آب و از کرباس درکردن. گویا عرب آنرا حلیب گوید. (یادداشت مؤلف).
- شیره ٔ شکر؛ آب ماده ای که پس از تبلور قند و نبات در قالب باقی می ماند و از آن آب نبات می سازند. (ناظم الاطباء).
- شیره ٔ شهد؛ شیره ٔ کم قوام. (یادداشت مؤلف).
- شیره ٔ قند؛ شیره ٔ شکر:
شیره ٔ قند کجایی تو که با ارده و نان
همه شب ذکر تو می رفت و مکرر می شد.
بسحاق اطعمه.
- شیره ٔ نبات، اسم فارسی عسل الطبرزد است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن).
|| سوخته ٔ تریاک. عصاره ای که از سوختن تریاک حاصل آید. (یادداشت مؤلف). ماده ای است که از سوخته ٔ تریاک سازند. (فرهنگ فارسی معین). || روغن کنجد. (ناظم الاطباء). روغن شیرپخت را گویند که روغن کنجد باشد، و معرب آن شیرج است و به عربی دُهْن الحل گویند. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج). شیرج. روغن کنجد. دهن الجلجلان. دهن السمسم. (یادداشت مؤلف).
|| شیر. لبن.
- شیره به شیره زاییدن، هر سال زادن زن.
- شیره به شیره کردن، هنوز طفلی را از شیر باز نگرفته کودک دیگر زاییدن. (فرهنگ فارسی معین).
- همشیره، خواهر و برادر که با هم از شیر مادر استفاده کنند. (یادداشت مؤلف).
- || خواهر. خواهر یا برادر رضاعی:
همشیره ٔ جادوان بابل
همسایه ٔ لعبتان کشمیر.
سعدی.
رجوع به ماده ٔ همشیره شود.
|| جوهر. خلاصه. (یادداشت مؤلف). || خوانچه ٔ پایه دار. (ناظم الاطباء) (از برهان). به زبان ترکی ختایی خوان چهارگوشه را گویند که به خوانچه مشهور است. (انجمن آرا) (از آنندراج):
برآراست بزمی چو روشن بهشت
که دندان شیران بر آن شیره هشت.
نظامی.

فرهنگ معین

خشخاش

(خَ) (اِ.) گیاهی است از تیره کوکناریان دارای ساقه باریک و برگ های طویل و درشت. میوه خشخاش به شکل حقه است که با تیغ زدن آن شیره ای سفید بیرون دهد که پس از خشک شدن به رنگ قهوه ای درآید و همان است که آن را تریاک گویند.

فرهنگ فارسی هوشیار

خشخاش

پارسی است زینان تارخیرا از گیاهان (اسم) گیاهی است از تیره کوکناریان دارای ساقه باریک و برگهای طویل و درشت و مضرس. گلهای آن سفید و ارتفاعش بیک متر بالغ میشود. میوه خشخاش بشکل حقه است (غوزه) و پس از ریختن برگها گل در سر شاخه آشکار گردد. وسط آن پر از دانه های ریز سفید است که آنرا میخورند و روغن آنرا استخراج کنند. چون پوست غوزه خشخاش را پس از رسیدن با تیغ مخصوص خراش دهند از آن شیره ای سفید بیرون آید که پس از خشک شدن برنگ قهوه یی در آید و همانست که بنام تریاک نامیده میشود. در شیرابه خشخاش الکالوئیدهای مختلف مانند مرفین نار کوئین و غیره موجود است، نوعی پارچه که در گرگان می بافتند.

فرهنگ عمید

خشخاش

گیاهی علفی، با ساقۀ باریک، گل‌های سفید، و برگ‌های دراز، درشت، و دندانه‌دار که بلندیش تا یک متر می‌رسد و از آن شیرۀ تریاک می‌گیرند، کوکنار،
میوۀ گرزمانند گیاه خشخاش که پس از ریختن برگ‌های گل در سر شاخه پیدا می‌شود،
دانه‌های روغنی، خوراکی، و ریز گیاه خشخاش که روغن آن را می‌گیرند،

خواص گیاهان دارویی

خشخاش

خوردن آن با عسل منی را زیاد می کند. خشخاش سیاه صحرایی است. کوبیده آن هم با شراب اسهال را سودمند می سازد. خشخاش سیاه مخدر استو خواب آور است. واگر بر پیشانی بندد سود می بیند. آب پز خشخاش را در گوش بچکانند تسکین دهنده است. آب سرد آن را در معالجه شدید چشم به کار می برند.

تعبیر خواب

شیره

دیدن شیره انگور، دلیل منفعت است. اگر بیند که شیره انگور بیفشرد، دلیل است زنی مستوره بخواهد. اگر بیند که شیره تازه میخورد، دلیل است مال حلال یابد. اگر شیره ترش بیند، دلیل است از پادشاه مال و بزرگی یابد و هرچند درخواب شیره را شیرین تر بیند، منفعتش بیشتر باشد. - محمد بن سیرین

معادل ابجد

شیره خشخاش

2316

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری